مَن و مَنـ ـ ـ

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولی امر» ثبت شده است

قدر زر زرگر شناسد، قدر سرما ...

امروز یکی میگفت این سرماش «گدا کُش»ـه. دقت که کردم دقیق می گفت. بی خونه، شب توی این سرما نمی تونه دووم بیاره! بد سرمایی شده.
تا وقتی که توی خونه نشستی و گاز و برق به هر اندازه ای که می خوای هست، توی بدترین روزای زمستون هم با راحت‌ترین لباس توی خونه می‌گردی. انگار نه انگار که زمستونه! حتی اگه در مورد سرما هم صحبت کنی، حرفت مهم نیست. باور کردنی نیست. راستش دقیقا حرفت، حرف مفته! باید از همون گدای بی خانمان در مورد سرما سوال بپرسیم. برای تو یکی دو درجه سرد تر شدن فرقی نداره! سرمای وحشتناک بی معنیه! حتی وقتایی که بیرون میری بالاخره به یه جای گرم میری، نهایتا هم به خونه ای بر میگردی که از زور گرماش حتی کاپشن و کلاه و ژاکت هم آزارت میده! اطمینان داری به اینکه گاز هست! برق هست! ... راستی به کی اعتماد داری؟؟ میدونی در عرض چند دقیقه میشه همۀ اینا به روت قطع بشه؟؟ نه! نمی فهمی! به چیزی اطمینان کردی که واقعا مطمئن نیست... از این حرف مطمئن باش.
یه درجه سرد تر شدن رو باید از کسی بپرسی که مجبوره دو سه ساعت توی شبای زمستون کار کنه. ارزش طلوع خورشید رو باید از کسی بپرسی که قبل اذان صبح بیرون زده و مجبوره توی خیابون بچرخه و دلش له له یه ذره گرما رو می کنه! ارزش یه ذره حرارت رو باید از کسی بپرسی که هر چی شلوار و بلوز  و کلاه و کاپشن داشته و یا پیدا کرده تنش میکنه، بعدش میشینه کنار یه پوت حلبی(شایدم: پوط هلبی! نمی دونم) با آتیش زدن کاغذ و پلاستیک و مقوا و جعبه، خدا خدا می کنه که کاش امشبم باز صبح بشه... از کسی باید بپرسی که توی حاشیه شهر با آشغال برای خودش لونه درست کرده و مجبوره با نفت زمستونش رو بگذرونه...

طفلک هر کاری هم که میکنه، هر حرفی هم که بزنه، بازم بزرگـــــــ‌ترین دغدغۀ زندگیش سرماست! سرما رو اصلا نمی تونه از جلوی چشمش کنار ببره! سرما بزرگترین چیزیه که جلوی چشمش می بینه. حالا قشنگ ترین فیلم های سینمایی جهان رو جلوی چشمش بذار، حالا قشنگ ترین حرفای مزخرف دنیا رو بهش بگو، براش از شهوت بگو، از غضب بگو، از سختی و تلخی خاطراتی که دیگران دارن بگو! از هر مدل دل مشغولگی و دنیازدگی ای که اهالی دنیا باهاش غرق غفلت‌ان بگو. براش همشون کم ارزشن. چون سرما رو توی تمام وجودش حس میکنه... بزرگترین آرزوش دیدن روی نور و حرارته و خورشیده... می فهمه که به غیر از بهار هیچ گرمایی نمی تونه، سرمای وجودش رو بهبود ببخشه... «منتظر، فقط و فقط و فقط بهار می خواد.»

وقتی از چشم این افراد به سرما نگاه می کنی، می تونی تصور کنی، انتظار خورشید... انتظار بهار... یعنی چی! (من که الآن سردم شد!)
کسی که سرما رو نمی فهمه، انتظار بهار داشتنش، خیلی مسخره است!... نه؟
وقتی سرمای دنیامون رو نمیفهمیم، و با کوچکترین نور آتیشی دلمون خوشه، دیگه یاد گرمای خورشید نمی افتیم، دیگه خورشید جایی برامون نداره، اصلا اینقدر ها هم مهم نیست که بهار بشه، زمستون هم خوب میشه خوش بود!! نه؟!

 وقتی اوضاع سیاه بی امامی رو... با دل‌خوش‌کُنک‌های فراوون دنیا میگذرونیم، نور چراغ گوشی رو کافی می‌دونیم، چطوری «انتظار» خورشید رو می تونیم بکشیم؟

 وقتی نمی فهمیم؛ چشم می بندیم، به هر چیز و ناچیزی اطمینان و توکل می کنم، به هر امکانات راحتی‌ای دلخوشیم، به راحتترین نحو ممکن زندگی رو می گذرونیم، توقع چی رو از خودمون باید داشته باشیم؟  .... انتظار؟؟؟؟ ....
خدا بعضی از این سخنران هامون رو حفظ کنه، کمی تلاش می کنن تا بفهمون که «بیـــــ ـچاره! بی امامــــی! می فهـــــمی؟» ...
آره، باید اینقدر سرما رو لمس کرد، که هیچ دغدغه ای غیر از سرمای روزگار بی ولایت رو نداشته باشیم.
آقا شرمنده ایم...
اللهم عجل لولیک الفرج

نشه که دوباره فحش به آخوندا نقل مجالس بشه.

اونایی که شنیدن یه نفر با کلید اومده و ذوق مرگ شدن، اینم در نظر گفتن که هیچ کس مثل کسی که کلید داره نمی‌تونه درها رو سه قفله کنه و بره؟
اونایی که شنیدن یه حقوقدان اومده و خدا رو شکر کردن، اینم در نظر گرفتن که هیچ کس مثل یه حقوق‌دان ماهر نمی تونه مثل آب خوردن قانون رو دور بزنه؟
اونایی که دیدن یه روحانی اومده و صلوات فرستادن، اینم در نظر گرفتن که هیچ کس مثل یه روحانی نمی تونه آبروی روحانیت و اسلام رو ببره؟
نمی گم خدای نکرده رئیس جمهور محترم اینجوریه، باور کنید منظورم این نیست. میگم این یه واقعیته: تواناترین فرد بین مردمه که می تونه خطرناک ترین و بدترین افراد باشه!
شاید اینا گله از کسانیه که می دیدم قبل انتخابات فقط یک چیز می دیدن: ظاهر!
حالا می خوام بپرسم حالا خوشحالی که یه سیاست مدار اومده نه یه تاریخ دان؟! کسی که تقریبا گفت حقانیت هولوکاست مهم نیست، استفاده از اون به عنوان ابزار برای پیشبرد سیاستام مهمه! یعنی سیاستی که هدف وسیله رو توجیه میکنه!
دیدم کسی که رفت را چقدر بد می‌دونستن... اگه شما هم ازش متنفر بودین؛ بدونین شما به خاطر نفی هولوکاست از اون متنفر نبودید، به خاطر پیشرفتای علمی ازش متنفر نبودید، به خاطر دعا کردن برای ظهور، توی سیاسی ترین نقطه جهان ازش متنفر نبودین، به خاطر محبوب بودن بین مردم دنیا و کشور های بی کلاس ازش متنفر نبودین، به خاطر حمایت شدید از مقاومت و حزب الله ازش متنفر نبودید، به خاطر زیاد دیده شدنش توی اخبارامون ازش متنفر نبودید... هر جا که متنفر بودین، همه فهمیدن و دیدن خطاش پا کج گذاشتن بوده! دیدن که اشتباه کرده، به اشتباه اصرار کرده و نتیجه‌اش تنفر آمیز بود.
غلط های اونی که هولوکاست رو رد می کرد و رفت، نتونست آبروی اسلام رو ببره، نتونست آبروی روحانیت رو ببره، نتونست آبروی قانون رو ببره. هر جا که از اونا تخطی کرد، آبروی خودشو برد.
از هرکی که این متن رو می خونه می خوام به این موضوع حواسش باشه: توی ذهنتون داشته باشید که اگه دکتر روحانی اشتباهی بکنه، اگه حرفایی که زده رو عمل نکنه، اگه حرفاش و نتایج کاراش 180 درجه با هم فرق داشته باشن، مطمئنا به خاطر این بوده که تخطی کرده از اسلام، تخطی کرده از روحانیت، تخطی کرده از قانون.
تو رو خدا نذارین روحانیت و اسلام و قانون مث دوره هایی که یه روحانی رئیس جمهور بود بشه!
نذارید بازم فحش به آخوندا نقل زبونا بشه!
نذارید بازم برگردیم خونه چند سال قبلمون!

/بازنشر/